این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
مولانا
خااااانه من دووووور از این غوغاست
باید اما بگذریم زین راه
از میان سایه ها در دل شب تار
تا که چشمک زنند بر ما ستاااره ها
مه و هاله ، ابر و سایه همه محو شوند
مه و هاله ، همه محو شوند
فردا......
بسم الله الرحمن الرحیم
شعری از دوست خوب و شاعرم آقای عبدالله سالمی از بستک فارس
خداوندا مگر بودیم سزاوار *** شدیم در حلقه دنیا گرفتار
همه رفتند از این دنیای فانی *** هدایت کم ما را در شب تار
چقدر امسال عوض بوده ز پارش *** و هر سالی شده بدتر ز پارش
خداوندا چرا مردم چین اند *** که هر شخص زند خنجر به یارش
چه سازم که فساد عادی شده در نزد مردم *** که این دین خدا ناقص شده دست مردم
که مردم نیستند،باید،آنکه باشند *** خداوندا بکن چندی را تو مرهم
عبدالله سالمی